part24

هیون: چی نه صبر کن تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ: خودت گفتی باید همو ببینیم
هیون: تا اینجا تعقیبمون کردی؟
تهیونگ: اهمم من اومدم ببینمت چی میخواستی بهم بگی
هیون: قرار بود فردا همو ببینیم
تهیونگ: فردا؟ دیره من باید برم سفر کاری
هیون:خب حرفی ندارم فقط برو
تهیونگ: نمیشه که برم دو ساعت راه اومدیم بزارید منم کنارتون بشینم
ا/ت: نه برو
تهیونگ: اِ سلام نکردم ببخشید، کجا برم؟
ا/ت: ما دوتارو تنها بزار
تهیونگ: خیلی وقت بود همو ندیده بودیم اخرین باری که دیده بودیم کی بود؟
ا/ت: نمیدونم فقط برو
تهیونگ: چرا؟
ا/ت: اینجا برای من و هیون هست تو برو
تهیونگ: باشه ببخشید مزاحم شدم گردنبندت هم خیلی خوشگله و اینکه من رفتم همو ببوسید
هیون: برو دیگه
تهیونگ: اها یادم اومد اخرین باری که همو دیدیم روزی بود که منو بوسیدی
هیون: چی؟
ا/ت: چی؟
تهیونگ: چیه؟ ا/ت به هیون نگفتی؟ از هم مخفی میکنید کار خوبی نیست
ا/ت: چی میگی تو؟
هیون: ا/ت این چی میگه؟
تهیونگ: فکر کنم کار اشتباهی کردم ببخشید خب حتما ا/ت میدونه هیون با یونهو هم هست
هیون: یونهو
ا/ت: یونهو کیه؟
تهیونگ: کسی که با هیون رفت سفر
ا/ت: هیون تو که گفتی کسی باهات نیست
هیون: این دروغ میگه
تهیونگ اومد نزدیک من دستمو گرفت
هیون: چیکار میکنی؟
تهیونگ: دهنتو ببند
چند نفر اومدن هیون گرفتند و بردند
ا/ت:کیم تهیونگ چیشده اینا دارند چیکار میکنند هیووونننن
هیون: ا/تتتتت

تهیونگ
دست ا/ت رو گرفتیم و رفتیم سمت ماشینم
ا/ت: ولم کن دستم درد اومد
تهیونگ: ببخشید بیا بشین
ا/ت: چیشده؟
تهیونگ: از هیون فاصله بگیر
ا/ت: چی؟ چرا هیون گرفتی چیکار کرده دشمنی تو هیون چیه؟
تهیونگ: نگران نباش کاری باهاش ندارم فقط میخواستم با تو حرف بزنم
ا/ت: من نمیخوام با من حرف بزنی میخوام برم پیش هیون
تهیونگ: تو چرا اینقدر احمقی
ا/ت: چیشده؟
تهیونگ: هیون تورو دوست نداره
ا/ت: کی گفته؟
تهیونگ: خیلی احمقی چون هنوز نفهمیدی که هیون داره...
ا/ت: داره چی...؟
تهیونگ: مسخرت میکنه او بخاطر من با تو قرار میزاره
ا/ت: چرا باید اینکارو کنه
تهیونگ: چون میدونه من از تو خوشم نمیاد و بخاطر همین بهت نزدیک شد گفت که دوست داره تو نمیدونی او خودش دوست دختر داره
ا/ت: تو ازش متنفری از منم متنفری پس زندگی ما چه ربطی به تو داره معلومه داری دروغ میدی
تهیونگ: من از هیون متنفرم ولی هیچوقت نگفتم از تو متنفرم میخوام بهت کمک کنم چون دلم برات میسوزه چرا باید تو وارد بازی های منو هیون بشی
ا/ت: چه اتفاقی بینتون افتاده
تهیونگ: نمیتونم زندگی شخصیمو بهت بگم بهت اعتماد ندارم
ا/ت: منم به تو اعتماد ندارم بخاطر همین میرم و حرفای چرت و پرتت رو فراموش میکنم
تهیونگ: بشیننن
ا/ت: سر من داد نزن
درو باز کردم و سریع رفتم بیرون...

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۴)

part25

part26

part23

part22

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

love Between the Tides³³تهیونگ: کی بود؟ دوهی: گفتم که ا/ت ته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط